کد مطلب:36640 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

اخلاق امری ذومراتب است











یعنی در واقع اخلاق ذو مراتب است. بسته به اینكه انسان خود را در حضور چه كسی ببیند، ادب او تفاوت پیدا خواهد كرد. اخلاق و تادب و قیود بیشتر مردم در این جهان به داعی ملاحظه آدمیان دیگر است. به همین دلیل كثیری از مردم در اعمالشان پروای باطن را ندارند، چون باطنشان در معرض دید كسی نیست. فقط ظاهر اعمال و گفتارشان را مراعات می كنند. البته تا وقتی هم كه نگاه دیگران وجود دارد، خود را در بند می بینند. ادب و اخلاق بدین معنا، قید و بند است. برای بسیاری از مردم وجود و حضور خداوند نوعی قید و بند است. یعنی چون خدا وجود دارد كار بد نمی كنند، یا كار خوب انجام می دهند. در چشم یك زاهد عبوس، حضور خداوند حضور یك زندانبان است، زندانبانی كه مراقب و مواظب است كه كار بدی انجام نشود. این چنین عبادت و اخلاقی كه محصول خوف از آتش است، به قول حضرت علی (ع)، عبادت بردگان است.[1] حضور خداوند را همچون حضور یك زندانبان یا برده دار جبار

[صفحه 165]

تلقی كردن اخلاقی را پدید می آورد كه عین قید و بند و زنجیر است. گروهی نیز خداوند را به امید پاداش می پرستند و تا وقتی طمع به آن پاداش وجود دارد، تابع آن اصول اخلاقی باقی خواهند ماند. به هر حال آدمیان بسته به اینكه خود را در محضر چه كسی ببینند، آداب و اخلاق خاصی خواهند داشت. در محضر زندانبان و برده دار، ادب بردگان و در محضر تاجر ادب خریدار لازم است، اما در محضر محبوب ادب، اخلاق عاشقانه شایسته است. در محضر چنین خدای محبوبی ایثار و فداكاری معنای واقعی خود را می یابد:


لا ابالی عشق باشد نی خرد
عقل آن جوید كز آن سودی برد


ترك تاز و تن گداز و بی حیا
در بلا چون سنگ زیر آسیا


سخت رویی كه ندارد هیچ پشت
بهره جویی را درون خویش كشت


پاك می بازد نباشد مزدجو
آنچنان كه پاك می گیرد ز هو


(مثنوی، دفتر ششم ابیات 1967 -1970)

این ادب به مقام حضور در محضر محبوب و معشوق متعلق است. بر مبنای كتابهای اخلاق تشخیص اینكه كدام یك از فضایل به كدام یك از مقامات تعلق دارد، كار دشواری است، اما در پرتو این تقسیم بندی در می یابیم كه كجا می توان دم از ایثار و فداكاری زد و كجا نمی توان. به این ترتیب نظام اخلاقی و تربیتی به خوبی تنظیم می گردد.


صفحه 165.








    1. ان قوما عبدو الله رغبه فتلك عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبید و ان قوما عبدوالله شكرا فتلك عباده الاحرار (نهج البلاغه، كلمات قصار 237).